پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 9 سال و 17 روز سن داره
مامان نسیممامان نسیم، تا این لحظه: 34 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره
بابا امیربابا امیر، تا این لحظه: 35 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره
ایلیا طلای ماایلیا طلای ما، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

پسر طلای مامان و بابا

دندون های نیش پایین پسری ( پانزدهم و شانزدهم)

از جمعه که پسری مریض شد ( تب و اسهال و استفراغ بود ) فکر می کردم که برای همون از شیر گرفته ولی نگو که پسری دوباره داره دندون در میاره ... امروز صبح که داشتیم با پسری بازی میکردیم تا پسری خندید دیدم بعله آقا دو تا دندون نیش پایینش با هم جونه زده و داره میاد بالا یکی متورم یکی هم سرش سفید شده و جوانه زدنش قشنگ مشخص بود ... الهی بمیرم که همزمان با از شیر گرفتنت دندونت هم اذیتت میکرد عمر مامان ... مرواریدای جدیدت مبارک عزیزدلم
28 ارديبهشت 1397

2-مرا از شیر میگیرند تا بوی کودکیم را از یاد ببرم....

کم کم از اون شب هر شب و هر روز دارم یه داستان جدید برای پسری تعریف میکنم و هر روز دفعات شیر دادن به پسری رو کم و کم تر میکنم ... خیلی سخته اخه پسری حسابی وابسته ست روز اول گفتم فقط در روز موقع خواب و صبح اول وقت و موقعی که از مهد میاد و عصر به پسری شیر میدم و دیگه وقتایی که بینش آقا پسری میاد و طلب شیر میکنه سرگرمش کنم و بهش ندم ... دفعه اول که اومدم سرگرمش کردم گول خورد و قبول کرد و مشغول بازی با ماشیناش شد و دفعه بعد به بهونه ی تلویزیون سرگرمش کردم ولی زود دوباره یادش اومد و خواست بیاد طرفم .... وقتی دید دوباره دارم سرشو گرم میکنم دیگه قبول نکرد و زد زیر گریه الهی فدای اون اشکاش بشم من .... نمیتونستم تحمل اشکاش رو داشته باشم ولی م...
20 ارديبهشت 1397

1-مرا از شیر میگیرند تا بوی کودکیم را از یاد ببرم....

کم کم داریم به دو سالگی پسری نزدیک میشیم و منم تصمیم گرفتم که پسری رو از شیر بگیرم ... برام خیلی سخته حتی فکر کردن بهش برام عذاب آوره اخه پسری حسابی به شیر خوردن وابسته ست و سخت از اون اینه که پسری خیلی کم غذا میخوره و همش فکر میکنم اگه شیر نخوره گشنه میمونه و از همین قدر هم میوفته ... ولی دیگه راهیه رفتنی و باید این تجربه رو هم کسب کنم که پسری کم کم از شیر گرفته بشه اخه دیگه هوا گرم میشه و شیر گرفتن پسری باعث میشه اسهال و مریض شه برای همین باید قبل از گرم شدن هوا یه فکری بکنم و این وابستگی رو از پسری بگیرم ... از اول اردیبهشت ماه خیلی دفعات شیر خوردن پسری رو کم کردم  و در طول روز نسبتبه قبل کمتر طلب میکنه ولی باز هم طلب کرد...
14 ارديبهشت 1397

شیرین زبونی پسری ...

پسری شیرین زبونیاش بیشتر شده و روز به روز یه کلمه جدید یاد میگیره و مارو ذوق زده میکنه شنبه 4 فروردین بود که پسری داداش میگفت اونم خودش نمیدونم از تلویزیون یاد گرفته یا همینجوری ورد زبونش شده داداش و همش تو خونه اسم داداش رو تکرار میکنه و با هر بار گفتنش دل مارو میبره و اینکه امروز هم وقتی بهش میگفتیم ایلیا کی بریم خونه مامان فهیمه میگه فردا .... فدای حرف زدنت گل پسری
7 فروردين 1397

جشن نوروز

برای جشن چهارشنبه سوری که ثبت نام کرده بودیم جشن نوروزش هم اسم نوشتم و دیروز شنبه اول هفته بود و ما قراربود ساعت 6 بریم جشن نوروز خاله نجمه به همکارم هم گفته بودم و قرار شد که با دخترش بریم ... ظهر که رفتم خونه پسری خوابید و منم یکمی کارام رو کردم و لباسات رو اماده کردم و اتو کردم اخه اونجا قرار بود آتلیه نیلسا بیاد و منم کت و شلوار عیدت رو آماده کردم که با همون ها عکس بگیری مامان ساعت 5 بود که لباسات رو پوشیدم و بابایی حاضر شدیم بریم جشن ... بابایی فقط قرار بود که مارو برسونه ... لباسات رو که پوشیدی کلی خوشگل و ناز شدی مامان فدای اون استایل قشنگت پسر نفس مامان رفتیم دنبال دوستم و پسری تا چشمش به یه نی نی افتاد کلی خوشحال ش...
24 اسفند 1396

جشن چهارشنبه سوری

اون جشن کریسمسی که رفته بودیم حسابی بهمون خوش گذشته بود برای همین هم اطلاعیه جشن چهارشنبه سوری رو که گذاشتن  من  سریع تو رو ثبت نام کردم که با هم بریم دیروز از مهد که اومدی خیلی راحت خوابیدی و من خوشحال از اینکه برای جشن سرحال میشی و با هم کلی اونجا خوش میگذرونیم و همینطور هم شد ... توی خواب لباسات رو کم کم پوشیدم تم جشنشون قرمز و نارنجی و اینجور چیزا بود ... بابایی امیر ما رو رسوند جشن و مثل همیشه تو که وارد شدی و اون صدای اهنگ و شلوغی رو دیدی شروع کردی به خوشحالی کردن و خوش گذروندن ... براتون نمایش چهارشنبه سوری اجرا کردن که تو خیلی دوست داشتی مامانی و بعد هم کارت پستالی که روش اتیش بود رو باید میچسبوندین  و اخر ...
20 اسفند 1396

غذا نخوردن پسری

پسر مامان هنوز هم غذا زیاد نمیخوره و خیلی باید به سختی و هواس پرتی بهش چیزی بدیم و این واقعا خیلی سخته همیشه ترسم از اینه که نکنه خدایی نکرده بدنش کمبودی داشته باشه با اینکه ازمایشاش خوب بودن ... برای همین از خیلی وقته دارم براش شیرمحلول اینفترینی و پدیاشور میگیرم و با سرنگ میدیم به پسری ... اوایل خیلی عالی و خوب میخورد که دوباره برای ایام عید که تو خونه ام دوباره بهش بدم ... ولی الان چند روزیه اینم درست نمیخوره و باید با اب بازی که عاشقشه سرگرم کنم تا یه سنگ شیر دهنم اقا پسر بدم ... مامانی برای خوبیه خودته هر کار میکنم. دلم نمیخواد بدنت هیچ ویتامینی کم داشته باشم دلم میخواد یه پسر خیلی قوی و سالم باشی مامان ... و اینکه دلم میخواد ی...
16 اسفند 1396

دندون های نیش بالای پسری (سیزدهم و چهاردهم)

چند روی پسری حسابی بیقرار شده و اب از دهنش میومد و هر چی که دلش میخواست میکرد تو دهنش و حسابی گاز میگرفت ... و حسابی از خجالت من و بابا در میمود و دست و پا و صورت و ممه و هرجایی از ما رو که به چنگ میاورد گاز گازی میکرد حدس میزدم که موقع دندون های نیش آقاست بعله امروز دیدم که دوتا دندونای نیش آقاطلا سفید شده و داره سر میزنه.... دیگه داره پسرم کم کم بزرگ میشه ...
11 اسفند 1396

عاشق حرف زدن و شیرین کاریاتم مامان

پسریه مامان از همین کوچولویی خیلی شیرین زبون و عزیزه هر وقت که کاری داره میاد پیش من یا بابا میگه بابا جونی یا مامان جونی اینم اصلا یادش ندادیم خودش خود به خود اینجوری صدامون میزنه از 16 دی پسری اینجوری مارو صدا میکرد ... حسابی برامون ناز میاره و هر چی میگیم سعی میکنه پسری تکرار کنه پسری تا میخواد چیزی رو که ما میگیم تکرار کنه اول حروف اولش رو میگه مثلا بهش میگیم بگو سلام فقط میگه سسسسسسل پسری وقتی من بابایی صدا میکنم و میگم امیر اونم امیر صداش میکنه و اینکه خاله نازنین رو ناناز صدا میزنه ایلیا اینقدر اجتماعی شده این روزا که حسابی میتونه همه رو جذب خودش بکنه عاشق رقص و اهنگ گوش دادنه پسری ...  همیشه میگه برام "اش ...
2 اسفند 1396