10 ماهگی پسر نازم
پسری 10 ماهه شد ...
خسابی داری بزرگ میشی مامان
دیگه دستات رو به هر چیزی میگیری و با کمش بلند میشی و تند و تند راه میری
همش هم میخوای یه دستمال بگیری دستت و روی میز تلویزیون بکشی فدای تو بشم که
از همین الان کمک مامان میدی ...
وقتایی که میبینی بابایی داره قربون صدقم میره هر جا که هستی بدو خودت رو میرسونی و
میخوای بیای سمتمون فدای حسودیات پسر گلم
عاشق تلویزیونی و همش کنار میزش یه چیزی بر میداری و میبری اون بالا و میکشی روی میز و
حسابی لذت میبری
تازگیا یاد گرفتی ذوق میکنی و یه دفعه که داری بازی میکنی با صدای خیلی نازی ذوق خودت رو
نشون میدی پسر طلام
با واکرت هم خیلی خوب راه میری ... قشنگ دستش رو میگیری توی دستت و میبریش جلو
عاشق مهمون هستی مامان تا کسی میاد خونمون میری جلوش میشینی و نگاش میکنی
یا میری واکرت رو میاری و جلوش به قول من براشون قر میدی ...
عاشق آب و اب بازی و حموم هستی مامان ... یعنی وقتی میبرمت حموم اینقدر ذوق میکنی و
اب بازی میکنی که من حسابی لذت میبرم همرات پسری طلا
ده ماگیت مبارک خوشگل مامان