پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 9 سال و 18 روز سن داره
مامان نسیممامان نسیم، تا این لحظه: 34 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره
بابا امیربابا امیر، تا این لحظه: 35 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره
ایلیا طلای ماایلیا طلای ما، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

پسر طلای مامان و بابا

روز دوم مهد

1396/6/2 21:16
نویسنده : مامان نسیم
106 بازدید
اشتراک گذاری

امروز هم دو باره رفتیم مهد با هزار استرس

ایلیای مامان خواب بود بردمش مهد دیدم هنوز خوابه گفتم اونجا بمونه بخوابه ممکنه راحت تر قبول کنه منو نبینه

اومدم سرکار و سپردم به خاله مهد که وقتی بیدار شد و بیقراری کرد بهم زنگ بزنن

دلم اروم و قرار نداشت اصلا با استرس و ترس و لرز پشت میزم نشستم ساعت 8:20 بود که بهم زنگ زدن

ایلیا بیدار شده و داره گریه میکنه

خودم رو به سرعت برق و باد رسوندم پسری تا منو دید پرید تو بغلم و زد زیر گریه

الهی بمیرم مامان

اروم نمیشد ... دوتایی اومدیم پایین که تابش بدم و یادش بره که من نبودم پیشش...

چه ساعتایی برام گذشت چه روز بود ...

خیلی سختم شده ... الهمی بمیرم مامان چکار کنم تا تو اذیت نشی کاش میشد خودم کنارت باشم یکی یدونم

این روزا همش حس میکنم اصلا تا اینجا مامان خوبی نبودم

خدایا کمکمون کن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)