پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 9 سال و 12 روز سن داره
مامان نسیممامان نسیم، تا این لحظه: 34 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره
بابا امیربابا امیر، تا این لحظه: 35 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره
ایلیا طلای ماایلیا طلای ما، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

پسر طلای مامان و بابا

پسر مامان آبله مرغان گرفته

1398/4/11 11:50
نویسنده : مامان نسیم
278 بازدید
اشتراک گذاری

روز دوشنبه پسری مهد بود و مامان فهیمه میخواست بره دنبالش و ببرش پیش خودش ، ظهر که مامان فهیمه رفت دنبالش گفت ایلیا زیاد حالی نداره و یکمی بی حاله ...

وقتی با هم رفتیم خونه پسری خوابید و حس می کردم که داره یکمی داغ میشه ولی زیاد تبش بالا نرفت ... ولی موقع بیدار شدن بازم انرژی داشت و بالا و پایین میپرید

شب موقع خواب دیگه بدن پسری کم کم داشت داغ میشد ... همش با بابا امیر پسری رو پاشویه دادیم که تبش کم کم پایین بیاد ...

سه شنبه دیگه پسری رو مهد نبردم و بردمش پیش مامان فهیمه ... مامان گفت احتمالا رو دل کرده و براش خاکشیر نبات و اینجور چیزا درست کرد و خورد و به نظر میرسید که کمی بهتر شده

ولی با این حال برای پسری از دکتر صاحب الزمانی برای عصر وقت گرفتم و عصر که رفتیم دکتر گفت هیچ عفونتی پسری نداره و احتمالا ویروسه

ولی همون شب دیدیم کم کم پسری همینجور که بدنش داغه روی شکمش و کمرش نقطه نقطه دونه ابله ای داره میزنه ...

(البته از همون چند روز پیش یه دونه خیلی بزرگ بغل زانوش زده بود و مشخص بود خیلی دردناکه اخه تا میمومدیم دست بزنیم ببینیم که چیه جیغ میزدی پسری  که نکنین و به غیر

این یکی جای دیگه ای دونه ای نبود )

خلاصه که مامانی فهمیدیم آبله مرغون گرفتی و فرداش که باز رفتیم دکتر هم تایید کرد و گفت خداروشکر که توی بچگی گرفته و احتمالا زیاد سنگین نمیگیره ...

توی کمر و شکمت دونه چندتایی زده بود بیرون و هر دفعه باید کرم میزدم که اروم بشه خارششون با هزار وعده و صحبت بهت کرم میزدم مامانی ...

خداروشکر توی صورتت خیلی کم بود فقط دو سه تا توی پیشونی و چندتا هم بغل گوش سمت چپت زده بود

. از اون شب هم دیگه تب نکردی و روز به روز دونه ها خشک میشدن و دیگه روز شنبه و یکشنبه خوبه خوب شده بودی خداروشکر ...

مامان فهیمه و خاله ناناز هم کلی هواتو داشتن و برات همه چی می خریدن و تو کلی خوشحال میشدی مامان

مامان فهیمه برات یه تریلی ماشین بر خرید و خاله ناناز هم یه ماشین زرد که هم ماشین بود و هم ادم آهنی ... کلی ذوق زدی و ازشون با اون شیرین زبونیات تشکر کردی

فدای تو بشم مامان جون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)