مهد جدید پسری
دیروز عصر پسری رو بردم آرایشگاه و موهاش رو مدل زد و برای رفتن آتلیه آماده شد اخه قرار بود از طرف مهد بریم آتلیه و از پسری عکس بگیریم
از مهد که اومدیم توی ماشین ایلیا خوابش برد و اروم بغلش کردم و توی تختش خوابوندمش پسری وقتی بیدار شد خیلی بداخلاق و بد انق بود و تا رفتیم ارایشگاه اونجا
یکمی سرحال اومد و موقع کوتاه کردن موهاش خیلی خوش اخلاق شده بود و بعد تو ماشین لباساش رو عوض کردم و پیش به سوی آتلیه حرکت کردیم
پسری موقع عکس نخندید ولی زشتس خیلی قشنگ شد ...
امروز هم جلسه معارفه با مربیشون بود ساعت 11 پاس گرفتم و پیش به سوی ایلیای مامان حرکت کردم پسری رو که سوار ماشین کردم با هم رفتیم سمت مهدکودک و
اونجا یکی یکی اسامی بچه ها رو خوندن و میگفتم که هر کدوم تو کدوم کلاسه ایلیای من هم توی کلاس باران جون بود
مربی خوبی داشت توی کلاس پسری شلفش رو انتخاب کرد و توی هر کدوم از شلف ها بادکنک ابی یا قرمز بود که پسری شلفی که بادکنک قرمز داشت رو انتخاب کرد
و خوشحال بود ...
خداکنه که از مهدی براش انتخاب کردم راضی باشه و پسری کلی چیز یاد بگیره انشاالله