ایلیا و می تو
پسرم این روزا حسابی از کنارت بودن لذت میبرم و میدونم که وقتی بخوام برم سرکار چقدر برای
دوتامون سخته ...
مامانی میخوام برات از می تو بگم
طوطی مامان فهیمه ... طوطی که تو دوستش داری و همش کنجکاوی که دستت بگیری بهش
از وقتی که سینه خیز میرفتی و الان هم که چهار دست و پا میری
شیرجه میزنی سمتش که بگیریش اونوقته که ما باید بگیریمت که یه وقت می تو نوکت نزنه و خدایی نکرده زخمیت
کنه ...
وقتی که مامان فهیمهقربون صدقه می تو میره تو عکس العمل نشون میدی و سریع روت رو بر میگردونی سمتش و
انگاری حسودیت میشه ... یه نگاه به مامان فهیمه میکنی و یه نگاه به می تو ...
فدای این حس حسادتت بشم مامان ...
مطمئنم که مامان فهیمه رو خیلی دوست داری و این رو از حرکاتت میشه فهمید ...
عاشق اینی که مامان فهیمه قربون صدقت بره ...
یه چیز دیگه هم که فکر نکنم برات اینجا نوشته باشم اینه که تو عاشق بازی دالی موشه هستی
خاله نازنین هم که دوست داره ذوق کردنت رو ببینه باهات دالی موشه بازی میکنه و تو جیغ میزنی
و از ته دلت میخندی ...
فدای اون خنده ات مامان