ایلیای من راه رفتنش بیشتر شده
پسری مامان داره تو راه رفتن خیلی پیشرفت میکنه دیشب که خونه مامان بابایی بودیم عمو وحید و بچه هاش هم بودن خونه شلوغ بود و ایلیا حسابی خوشحال شده بود و از اینور به اونور میرفت پسری اصلا نمینشت یا از پله ها میخواست چهار دست و پا بالا بره و یا اینکه اینور و اونور بگرده و راه بره دیگه به جز بالا رفتن پله ها اصلا چهار دست و پا نمیرفت و همش راه میرفت و دور میچرخید و روی قفس پرنده ها میزد و ذوق میزد و میخندید فدای این خندیدن و شور و هیجانت پسر طلای من