رویش مرواریدای خوشگلت ...
سلام سلام صد تا سلام
من اومدم با دندونام
میخوام نشونتون بدم
صاحب مروارید شدم
یواش یواش و بیصدا
شدم جز کباب خورا
سه شنبه شب داشتم به پسری با لیوان اب میدادم که صدایی شبیه صدای دندون به لیوان میخورد
ذوق زدم و از جا پریدم و به بابایی گفتم پسرمون دندون در اورده ببین صداشو ....
بابایی بهم گفت نه فکر میکنم توهم زدی ها ... اخه من که صدایی نمیشنوم ...
ولی من میشنیدم ... میدونستم این صدای دندوناته
اون شب هر کار کردم دهنت و باز نکردی که ببینم واقعا دندونات اومده و به بابایی ثابت کنم
دیگه از خیالش اومدم بیرون
تا اینکه امروز صبح که سر کار بودم بابایی زنگ زد و گفت که دندون در اوردی و دندونات رو دیده
کلی ذوق کردم و دل تو دلم نبود که زود بیام خونه و ببینم ...
9 ماه و 10 روزگیت مرواریدات جوونه زدن
اونم دوتا باهم ...
از روی سر فرصت و بعد از چهلم بابا صلاحی حتما برات یه اش دندونی خوشمزه میپزم برات مامان
عاشقتم جیگر مامان
هنوز نمیزاری که یه عکس از دندونات بگیرم پسرم ولی همش دوست دارم غلغلکت بدم که بخندی و با
ریسه رفتنت از خنده دندونات رو نگاه میکنم و حسابی قربون صدقت میرم