پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 9 سال و 25 روز سن داره
مامان نسیممامان نسیم، تا این لحظه: 34 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره
بابا امیربابا امیر، تا این لحظه: 35 سال و 6 ماه سن داره
ایلیا طلای ماایلیا طلای ما، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

پسر طلای مامان و بابا

اولین خرید برای جیگرگوشمون...

من و بابایی برای ماه عسل رفتیم مشهد پابوس امام رضا ... اونجا دوتامون از امام رضا خواستیم که یه نی نی سالم نصیبمون بشه ... همیشه وقتی با خانوادم میرفتیم مشهد آرزوم این بود که یه روز با امیرم با عزیزترین کسم با کسی که جاشو تو قلبم باز کرده بود برم پابوس امام رضا ... هر سال که میرفتیم از امام رضا میخواستم که منو سال بعدش با امیرم بطلبه ... که اون آرزو توی سال 94 برآورده شد ... چه سفری بود و چه زیارتی ... امسال از امام رضا خواستم که دفعه ی بعد مارو سه نفره بطلبه ... یعنی یه نی نی کوچولو هم بغلمون باشه و بریم زیارت ... مامانی نمیدونی چقدر دوست دارم تو بغلم باشی ... نمیدونی چقدر انتظار روزایی رو میکشم که باهات بازی کنم و...
21 تير 1394

مامانی و بابایی

سلام نی نی اسمونیه من خوبی دخمل جیگرمامان؟ خوبی پسر طلای مامان ؟ من و بابا امیر بعد از سختی ها و دوری های خیلی زیاد الان دو ماه و 25 روزه که زیر یک سقف زندگی میکنیم من یعنی مامان نسیم از همون زمان که هنوز ازدواج نکرده بودیم عاشق نی نی بودم و هستم ... عاشق اینکه یه روز به ارزوم برسم و مامان بشم ... ولی بابا امیر میگه هنوز زوده و باید صبر کنیم تا زندگیمون ی خورده ثابت بشه و تا اون موقع که تصمیممون قطعی بشه خودمون رو هم اماده ی اومدن یه کوچولوی عزیز به خونه ی عشقمون میکنیم ... منم از همین حالاها میخوام هر وقت رفتیم برای خودمون خرید یه چیزی هم برای نی نی اسمونیم بخریم به امید اون روزی که زودتر بیای تو دل مامانی خوشگل من... ...
14 تير 1394

از شیر گرفتن 3 ...

یک هفته پروسه ی از شیر گرفتنمون شروع شده بود که پسری شروع کرد به تب کردن و مریض شدن و اسهال شدن ... فکر میکردم حتما برای همین شیر گرفته ولی نگو که دندونای نیشش بودن و توی همین پروسه باید پسری دندون در میاورد و اذیتش دو برابر میشد ... توی مریضیش شیر دادن رو زیادتر نکردم و همونجور پیش رفتم و سعی کردم عادت کنه به غذا خوردن ولی مگه پسری غذا میخورد ... نگم که چقدر پا به پاش گریه کردم و غصه خوردم ولی برای خودش بهتر بود که از شیر گرفته بشه و غذا بخوره ... دو روز سرکار نرفتم و پسری همینجور که مریض بود چیزی هم نمیخورد ... با مامان فهیمه رفتیم داروخانه و براش شیر infatrini  ولی پسری هیچی نمیخورد که هیچ هر چی هم به سختی و کلک و گول زدن به...
23 آذر 1280