از شیر گرفتن 3 ...
یک هفته پروسه ی از شیر گرفتنمون شروع شده بود که پسری شروع کرد به تب کردن و مریض شدن و اسهال شدن ... فکر میکردم حتما برای همین شیر گرفته ولی نگو که دندونای
نیشش بودن و توی همین پروسه باید پسری دندون در میاورد و اذیتش دو برابر میشد ... توی مریضیش شیر دادن رو زیادتر نکردم و همونجور پیش رفتم و سعی کردم عادت کنه به غذا خوردن
ولی مگه پسری غذا میخورد ... نگم که چقدر پا به پاش گریه کردم و غصه خوردم ولی برای خودش بهتر بود که از شیر گرفته بشه و غذا بخوره ... دو روز سرکار نرفتم و پسری همینجور که مریض
بود چیزی هم نمیخورد ... با مامان فهیمه رفتیم داروخانه و براش شیر infatrini ولی پسری هیچی نمیخورد که هیچ هر چی هم به سختی و کلک و گول زدن بهش میدادیم بالا می اورد ...
روای خیلی سختی بود ... مریضیش که خوب شد یه کمی غذا خوردنش بهتر شد و سعی کردم سوپای مقوی رو تا میتونم با کلک و گول زدن بهش بدم که بیشتر از این ضعیف نشه ...
مامان فهیمه براش آب ماهیچه درست میکرد و با سرنگ به هر کلکی به پسری میدادم که یه قوتی بگیره ...
ولی باز غذا خوردن پسری با کم شدن شیر خوردنش خیلی بهتر شده بود ...
حالا مونده شیر موقع خواب و موقعی که از مهد پسری میاد ...
خدایا به امید تو