بای بای پوشک
چند وقتی بود که میخواستم پسری رو از پوشک بگیرم از بس شنیده بودم که مشکله و اگه زمانش نرسیده باشه و بچه آمادگی نداشته باشه و از پوشک بگیریمش باعث خیلی مشکلات میشه و ...
اوووووف توی ذهنم همه اینا رو مرور میکردم و بالاخره تصمیم گرفتم که نه باید انجامش بدم و مطمئنم که پسر طلا همکاری میکنه ..
پسری تنها جایی از خونه که خیلی علاقه به کشفش داشت همین دستشویی بود و به هر بهونه ای اصرار میکرد که ببریمش داخل و اب بازی کنه همین علاقش باعث شد تصمیمم قطعی بشه
البته از چند ماه پیش دنبال همین توالت فرنگی های کوچیک آموزشی بودم و هر پیج اینستا گرامی رو نگاه کرده بودم و تصمیم داشتم که بخرم و با این توالت ها دستشویی کردن رو یاد بگیره ولی
از اونجایی که پسری خیلی عادتی هست ترسیدم به همین توالت هم عادت کنه و دوباره یه کار سخت دیگه پیش رو باشه و بخواد روی دستشویی معمولی عادت کنه خلاصه که ... اینقدر فکر کردم
و فکر کردم و فکر کردم تا اینکه ....
سه شنبه 27 که از سرکار برگشتم و پسری رو از مهد اوردم و پوشکش رو عوض کردم دیگه پوشک پاش نکردم و بهش گفتم که باید دیگه از این به بعد تو دستشویی جیش کنی ... ایلیای مامان
کلی اونروز ذوق کرد و خوشحال از اینکه مثل ما میتونه بره دستشویی ... حالا هر بار که اب میخورد باید مواظبش میبودم و میبردمش که جیش کنه ... خیلی موفقیت آمیز بود چون هر یک ساعت
یکبار که میبردمش جیشش رو یمکرد و تا شب بود که خودش گفت جیش ... من رو بگو ذوق زده از اینکه پسری درک کرده مطلبه و واقعا خودش همکاری بزرگی بود ...
شب هم سعی کردم وقت خواب بره جیش کنه و از دو ساعت قبل خواب اصلا بهش چیزای ابکی ندادم و از اونجایی که ایلیا خیلی اب میخوره هر وقت اب میخواست تو لیوان خیلی کم اب
میریختم و حتی یکی دو بار هم سعی کردم حواسش رو پرت کنم و اونروز عصر بهش عسل و سه شیره دادم که میگفتم خوبه چیزایی با طبع گرم بخورن تا شب جیشش نگیره ...
و اینکه چرا من از سه شنبه و این روز رو انتخاب کردم چون سه روز تعطیلی تاسوعا عاشورا بود و تو این سه روز میتونستم کنار پسری باشم و خیالم از اینکه امادگی کامل داره راحت شه و با خیال
راحت پسری رو بفرستم مهد ...
اخ چقدر اونشب از همکاری پسری ذوق کردم ...
با این حال شب موقع خواب سه نفری تو سالن جامون رو پهن کردیم و زیر پسری حسابی مشما گذاشتم که اگه یه وقت جیش کرد جایی کثیف نشه و اون روز صبح