مامانی هم از ایلیا ویروس ابله مرغون رو گرفت
پسریه مامان یک هفته بعد از تو یعنی 18 تیر من مریض شدم اون هم چه مریضی بدن درد شدید و خیلی حال بد ... چون مامان فهیمه بهم گفته بود بچگی آبله مرغون گرفتم اصلا فکر نمیکردم
مریضیم آبله مرغون باشه ... ولی چند روز بعد از بدن دردم درست روز دوشنبه شب فهمیدم بله داره بدن من هم مثل تو پر از دونه های ابله میشه ...
وقتی خودم ابله مرغون گرفتم کلی خداروشکر کردم که پسری خیلی سبک بود مریضیش و به شدت من تو صورتش و بدنش دونه نداشت و علائم تب و بدن درد اینقدر شدید نداشت ...
توی این چند روزی که ابله مرغون گرفته بود و سرکار نرفتم پسری هم مهد نفرستادم با اینکه مریض بودم ولی کنارت بودن بهم خیلی خوش گذشت مامانی اصلا توی این چند روز اذیت نکردی
و برای خودت همش بازی میکردی ...
یه روز وقتی مامان بابایی زنگ زد و تو مثل همیشه میخواستی باهاش حرف بزنی گفتی که مامان جون مامانم مریضه دونه زده ... الهی من فدای اون شیرین زبونیات بشم من ...
مامانفهیمه و نازنین همونجور که برای مریضی پسری اومده بودن و براش ماشین خریده بودن برای خوشحالی من هم یه تاپ شلوارک خریدن که تو تا دیدی فقط برای من خریدن کلی
حسودی کردی مامان .... اونروز اصلا به مامان فهیمه توجه نکردی و باهاش انگاری قهر بودی ...
من فدای تو و اون حسودیات بشم که دوست داری تمام توجهات فقط سمت تو باشه مامان