جشن هالوین
یک هفته پیش یه تبلیغ جشن هالوین توی کانال تلگرامی آتلیه جوان دیدم و خوشحال شدم و تصمیم گرفتم که حتما با پسری شرکت کنیم
یه جشن هالوین با تم هالوینی و از اتلیه هم میومدن برای گرفتن عکس
از اون روز شروع کردم به پارچه خریدن و مدل دیدن برای لباس هالوین ... بالاخره یه پارچه نارنجی خریدم و الگوش رو بریدم و دادم مامان فهیمه که بدوزه
برای کلاه هم پارچه نمدی خریدم و یه کلاه و چوب جادوگری درست کردم
دیروز با بابا امیر و ناناز و مامان فهیمه حرکت کریدم سمت ادرسی که داده بودن پسری مریض بود و ابریزش بینی داشت
لباس رو تن پسری کردیم رفتیم داخل ... پسری حاظر نشد اصلا کلاهش رو بپوشه ... حالی نداشت و همش غر میزد و جشن هم اونجوری نبود که انتظارش رو داشتم
گفتم حداقل عکس بگیریم و زود میریم خونه ... ایلا اصلا برای عکس یه جا نمی ایستاد و همش میخواست فرار کنه بالاخره تو بغل خودم گرفتمش یه عکس دو نفری
با ثبت این روز گرفتیم و برای جشن نموندیم و حرکت کردیم سمت خونه ...
این یه روز و یه تجربه دیگه با پسر طلا