پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 9 سال و 30 روز سن داره
مامان نسیممامان نسیم، تا این لحظه: 34 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره
بابا امیربابا امیر، تا این لحظه: 35 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره
ایلیا طلای ماایلیا طلای ما، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

پسر طلای مامان و بابا

18 ماهگی یکی یکدونه و واکسن اقا پسری

1396/9/14 7:47
نویسنده : مامان نسیم
122 بازدید
اشتراک گذاری

روز شنبه یازدهم رفتم سر کار و قرار شد که زودتر پاس بگیرم و بریم پسری رو واکسن بزنیم اونم اخرین واکسن این کوچولوییاش

شنیده بودم خیلی سخته و برای همین گفتم دو روز بعد مرخصی بگیرم خیلی بهتره و برا همین اون روزش فقط پاس گرفتم

ساعت 12 بود که رفتیم بهداشت و پسری نمیزاشت اصلا قد و وزنش رو بگیریم و همش تا اون خانمای بهداشت رو با روپوش سفید دید زد زیر گریه و

با هیچ چیزی گول نمیخورد ... بالاخره با خودم وزنش کردیم و وزن خودم رو منهای پسری کردم ... بازم کمبود وزن داشت و بازم خیلی غصه خوردم اون روز

موقع واکسن هم پسری تا قطره رو خورد بالا اورد و به هر سختی بود واکسن رو زدیم الهی بمیرم خیلی سخت بود ...

و بعدش هم ای وای یه پا درد شدیدی پسری گرفت اون شب همش پسری تب داشت و تبش پایین نمیمومد ولی فداش شم اینقد پسری عاشق ورجه وورجه ست

تا استامینوفن یا شیاف میزدیم و یه کم اروم میگرفت درد پاش ، اونوقت بلند میشد و لنگان لنگان راه میرفت و بازی میکرد ... ایندر این لنگان لنگان رفتنش جالب و بامزه بود

الهیمن فداش شب ولی درد پاش تا همین امروز ادامه داره تا دستمون میخوره جای واکسن سریع میزنه زیر گریه و هنوزم پسری لنگان راه میره

خداروشکر تبش یک شب و یک بعداظهر بیشتر طول نکشید و من و بابایی با پاشویه و شیاف تا تونستیم تب پسری رو پایین اوردیم

این واکسن هم به خوبی گذشت ... ولی چون بعد از قطره خوردن پسری بالا اورد قرار شد یهماه بعد دوباره ببریمش و قطره بدیم بهش

من فدای تو پسری نازم بشم قشنگترین هدیه خدایی تو مامانی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)