پرونده بهداشت
یکشنبه 4 بهمن ماه صبح از اداره پاس گرفتم و با مامان فهیمه رفتیم بهداشت کنار خونشون که برامون
یه پرونده درست کنه و هر وقت اونجا هم برای صدای قلب و قد و وزن بریم و یه چکاب بشیم
اولش برامون پرونده باز نمیکرد و میگفت باید توی محله خودتون باشه ... ما هم چون این نزدیک بهداشت
بهمون بود یه دروغ مصلحتی گفتیم ... اونا هم سرسخت باور نمیکردن ...
من خیلی قاطعانه گفتم خوب ما طبقه بالای خونه مامانم اینا میشینیم
بالاخره خانم بهداشت برامون پرونده درست کرد ... یعنی وقتی به دنیا اومدی جیگرطلای مامان باید
واکسن ها و قطره و قد و وزنت رو همینجا بریم و انجام بدیم فدای تو کوچولوی مامان بشم
اونجا بازم صدای قلبت رو شنیدم ... اگرچه اولش حسابی جوشمون داد و درست قلبت رو پیدا نمیکرد
و من که شب قبلش خورده بودم زمین حسابی نگران شدم ... تا اینکه بالاخره صدای تالاپ تولوپ قلبت توی
اتاق میپیچید و این اولین بار بود مامان فهیمه هم صدای قلبت رو میشنید ...
قلبت اونروز 143 تا میزد یکی یدونم ... حسابی از شنیدنش جون گرفتم عسلیه من