خواب بابا امیر ...

پسر کوچولوی من خوبی مامان ؟

چکار میکنی تو دلم؟ جات راحته یا الان دیگه خیلی تنگ شده جات؟

دلت میخواد بیای تو بغل مامانی؟

فقط 5 هفته دیگه مونده فقط و فقط پنج هفته ... هنوز خودم باورم نمیشه ...

اگه خودت عجله داشته باشی که کمتر از چهار هفته دیگه تو بغلمی ...

قربون اون لگد زدنات بشم که دل منو بالا و پایین میکنی

فدای اون مشتت بشم که همیشه درازش میکنی و میاد تو پهلوم و من لمسش میکنم

یعنی قشنگ مشتت رو لمس میکنم ها مامانی ... تو دست منو حس میکنی میزارم روی مشتت ؟

اولا که دوست نداشتی دست بزارم و سریع تا دست میزاشتم خودتو جمع و جور میکردی

ولی الانا وقتی لمست میکنم انگاری دوست داری ... مشتت رو همینجوری میزاری توی پهلوی چپم باشه و

من قشنگ لمسش کنم

میدونی دنیای مامانی شدی ؟ فدای اون کش قوست بشم عزیزم

مامانی حسابی از روزای آخرت توی دلم اون لونه ی کوچیک تاریکی که هستی لذت ببر که دیگه وقتی

نمونده تا اومدنت

من که حسابی دارم از بارداری و بودن تو توی دلم لذت میبرم ... همش میگم نکنه دلم تنگ بشه برای این روزا

نکنه یه وقت دلم بخواد همنجوری همش دوتایی با هم نفس بکشیم و با هم همه کاری بکنیم

پریروز بابا امیر خوابت رو دیده بود ... تو توی خوابش حسابی بزرگ شده بودی و راه میرفتی

با زبون بچه گونت با بابایی حرف زدی و مشتت رو پر از پسته کردی و بهش دادی

قربونت بشم ... بابا امیر میگه خیلی کیف کردم وقتی دیدمت میگه یه لباس ابی پوشیده بودی و

حسابی بلبل زبونی کردی براش ... تو توی خواب بابایی یه پسر مو بور چشم رنگی بودی که

بابایی میگه حسابی خوشگل و ناز بودی ...

مامانی از خدا میخوام سالم دنیا بیای و من بتونم طبیعی دنیا بیارمت یکی یدونم

تو هم کمک کن عزیزوم میخوام شاهد دنیا اومدنت باشم

تا چند روز پیش برای چطوری دنیا اومدنت شک داشتم یه وقتی میگفتم طبیعی و یه وقتی سزارین

ولی الان با کلاسایی که میرم مطلبایی که میخونم قطعی قطعی دلم میخواد طبیعی دنیا بیای

تو هم کمک کن پسروم که راحت بیای تو بغلم خوشگل مامان