پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره
مامان نسیممامان نسیم، تا این لحظه: 34 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره
بابا امیربابا امیر، تا این لحظه: 35 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره
ایلیا طلای ماایلیا طلای ما، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

پسر طلای مامان و بابا

روزهای اول با پسری بودن ...

1395/5/26 1:11
نویسنده : مامان نسیم
82 بازدید
اشتراک گذاری

ماه رمضان شده بود ...بخاطر فندق نباید روزه میگرفتم

نسیمی که عاشق ماه رمضون بود حالا نمیتونست اون حال و هوای

ماه رمضون رو حس کنه و این ها فقط بخاطر پسری برام قابل تحمل بود

نمیتونستم روزه بگیرم چون ممکن بود شیرم کم شه و پسرم نتونه از

خوردن شیر مامانیش لذت ببره ...

الهی فداش شم اینقدر با لذت و با ولع و حتی با عشق شیر میخوره که

تا وقتی سیر میشه چشم از بر نمیدارم

لذت بخش ترین کارم توی این روزا شیر دادن ایلیا طلامه ...

سختم بود خونه مامانم باشم اخه اونا روزه بودم و دلم نمیخواست اذیتش کنم

که فقط برای ما غذا درست کنه

از یه طرفی هم هنوز نه ناف پسرم افتاده بود و نه اینکه حلقه ختنه

میترسیدم تنهایی

ولی دل رو به دریا زدم وشب یکشنبه 23 اومدیم خونه خودمون

ما سه نفر ...

چه حس خوبی داشت ... توی خونه خودمون حالا سه نفر شده بودیم

تنهای تنها ... باید کارای نی نی کوچولومون رو خودمون میکردیم

بابا امیر حسابی ون روزا کمک دستمون بود توی همه کارها

حتی پوشک پسری رو هم عوض میکرد ...

حس عشقی که بینمونه قابل اندازه گیری نیست ...

عشق دونفره ای که ده سال همرامون بود حالا سه نفره شده بود و این یعنی

سه برابر شدن احساس و محبت و حتی لذت بردنمون از زندگی ...

صبح روز 24 مامان فهیمه طاقت نیورد اومد پیشمون دیدن ما

تا اومدیم پوشک ایلیا طلا رو باز کنیم دیدیم حلقه پسری افتاد ...

چقدر ذوق کردیم ... اون روز فندقم 15 روزه شده بود

پسری حسابی خوشگل شده بود ...

حالا باید منتظر میشدیم که ناف یکی یدونم بیوفته

نگران شدیم برای نافش چهارشنبه وقت دکتر گرفتیم که بریم نشون بدیم

دکتر گفت چون ختنه افتاده مشکلی نیست ناف هم میوفته انگاری پسری

حسابی وابسته دوران جنینیش بود ... و نمیخواست نافش رو از دست بده

بعله باید هم وابسته دوران جنینیش باشه اخه پیش مامانش توی دل مامان نسیم

حسابی بهش خوش گذشته بود و مامانی هواشو داشت ...

حالا دیگه نمیدونه الان بیشتر از قبل هواشو دارم و میخوامش ... هر روز این دوست داشتنم

بیشتر میشه ...

اون روز پسرم 17 روزش بود وزن پسرم 3655 شده بود و قدش هم 61 و دور سرش هم 35.5

دکتر گفت رشد پسری خداروشکر عالیه

بالاخره پسرم از نافش دست کشید و روز جمعه 28 خرداد عصر ساعت 5.30 که خواستیم پوشکش

رو عوض کنیم دیدیم افتاده و حسابی خوشحال شدیم

ناف پسری توی 19 روزگیش افتاد ...

هر روز که میگذره کلی ناراحت میشم نمیخوام این روزا تند و تند بگذره دلم میخواد زمان اهسته تر از همیشه

حرکت کنه و من تمام این لحظه های بزرگ شدن یکی دونم رو مزه مزه کنم ...

دوستت دارم مامانی خیلی زیاد

پسندها (1)

نظرات (0)