شش ماهگی پسملی و واکسن
پنجشنبه صبح زود با بابایی رفتیم بهداشت که پسرم واکسن بزنه
اخه روز دهم تعطیل بود و مامجبور شدیم یازدهم واکسن نفسی رو بزنیم
توی بهداشت خانمه گفت وزنش خیلی کمه و باید بیشتر از اینها وزن اضافه میکرده
کلی غصه خوردم اخه مامان چون تو که خوب شیر میخوری چرا اخه وزنت باید کم باشه ؟
دست خودم نبود ولی واقعا برام شنیدن این حرف سخت بود که وزنت کم بود همش میگفت حداقل باید
7 کیلو شده باشی ولی به 7 هم نرسیده بودی
اون روز و روز بعدش چی بهم گذشت که فقط خدا میدونه ...
این یکی واکسن انگاری اصلا پسریم رو اذیت نکرد ...
اخه وقتی برگشتیم خونه ایلیا طلا کلی میخندید و باهامون حرف میزد
مثل اون واکسن های قبل روز اول کیسه یخ و روز دوم کیسه اب گرم گزاشتیم و خدارو شکر
این واکسن هم خیلی خوب پشت سر گذاشتیم
حالا مونده بود جوشی که رو دلمه و اینکه پسری وزن خوبی نگرفته
شنبه پیشم خانم دکترش رفتیم و برامون ازمایش ادرار نوشت
باید توی کیسه های مخصوص آزمایش پسر ادرار رو جمع میکردیم و سریع میفرستادیم ازمایش
صبح ساعت پنج بیدار شدم و با سختی و کمک بابایی کیسه روزدیم ولی هر چی منتظر شدیم
آقا پسر مامان جیش نکردند و مامانی باید میرفت سرکار
دیگه زحمتش افتاد پای مامان فهیمه و بالاخره فکر کنم حول و حوش ساعت 9 بود که نمونه رو
گرفتن و بردن برا آزمایش
استرس داشتم ولی خداروشکر چیزی نبود و خانم دکتر گفت توی ماه شش هم فعالیت پسری زیاد شده و
هم اینکه ترس و واهمه تنها گذاشتش و دوری از مامانش رو داره ...
الهی فدات بشم مامانی که ترس داری
من هیچوقت تنهات نمیزارم و همیشه کنارتم پسریه من
شش ماهگی :
قد :
وزن :
دور سر :