ذوق و عکسای دو نفری مامان نسیم و بابا امیر
پسر طلام این روزا حسابی ورجه ورجه میکنه تو دل مامانش و تا دلش میخواد مشت و لگد میزنه
فک کنم یکی یدونم با این لگداش میگه زودی منو بیرون بیارین ...
با هر لگد و تکونش کلی ذوق میکنم و انرژی میگیرم اونقد که خودمم باورم نمیشه ....
روزا داره تند و تند میگذره و تمشک من هر روز بزرگتر میشه ...
بابایی همش که از سر کار میام قربون صدقم میره و میاد برای بوسیدن تو شکمم رو میبوسه
و اول احوال پسرش رو میگیره که ایا تکون خورده یا نه ...
همه منتظر نی نی طلای من هستن که زودی سالم بیاد و خوشحالمون کنه ...
جمعه امتحان کنکور دکتری دانشگاه ازاد داشتم با اینکه درس درست و حسابی نخونده بودم ولی همش دستم
رو شکمم بود و از نی نی م میخواستم که اون کمکم کنه و بتونم سوالارو درست جواب بدم ...
ایشالله که پاقدم پسر طلام خوبه و هر چی که خیره برامون پیش بیاد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی