یک عدد نی نی خوش سفر2

اون شب رو نمیتونستیم سمت کیش حرکت کنیم اخه من و بابایی هم اولین بارمون بود که میرفتیم

و درست بابایی جاده رو نمیشناخت تصمیم گرفتیم که صبح زود بیدار شیم و بریم سمت کیش

که هم بابا امیر استراحتی کرده باشه و هم هوا روشنتر شه

همون لب دریا چادر زدیم و من  پوشک پسری رو عوض کردم و یه عالمه می می خورد و بازم خوابید

فدای پسرم بشم که اینقدر مظلوم و ساکت بود که میخواستم قورتش بدم درسته

کم کم خودمم خوابم برد و فکر کنم یه نیم ساعتی شد که از صدای نفس نی نی جیگر بیدار شدم

خیلی تند تند نفس میکشید

آب و هوای شرجی رو تازه تجربه میکرد و داشت نفساش رو محکم تر و عمیقتر میکشید

خیلی ترسیده بودم همش میگفتم نکنه پسرم چیزیش بشه خدایی نکرده

دلم نمیومد امیرم رو هم بیدار کنم آخه این همه راه اومده بود و خسته بود

کنار پسری نشستم تا ساعت چهار شد ...

نسیمی که خوش خواب بود نسیمی که تا توی ماشین مینشست خوابش میبرد و اصلا تا وقتی نمیرسیدیم

بیدار نمیشد ... حالا نه تو ماشین خواب به چشماش اومده بود و نه اینجا ...

حالا این نسیم اسم مامان اومده کنارش آره مامان نسیم

همین اسم مامانه که باعث شده بود از جون و دل مراقب نی نیم باشم ...

ساعت نزدیک چهار بود که از استرس طاقا نیوردم و بابایی رو بیدار کردم

گفتم بیا برگردیم میترسم نی نیمون چیزیش شه ...

امیرم حسابی بهم قوت قلب داد و گفت چیزی نیست بخاطر هواست کیش که برسیم

خبری از هیچکدوم از اینا نیست و خیالم رو راحت کرد ...

ساعت نزدیک پنج بود که بازم پوشک پسری رو عوض کرد و یه دل سیر پسرم شیر خورد

و حرکت کردیم سمت کیش

این دفعه پسری گاهی بیدار میشد و میاوردم تو بغلم و گاهی خواب میرفت

آسون تر از این حرفا بود که ترسونده بودنم ... کارای ایلیا جیگر رو میگم

برام حتی تو مسافرت هم راحت بود ...

البته واقعا راحتی این کارا دلیل اصلی داشتن نی نی خیلی ساکت و مظلومی مثل ایلیا بود و

داشتن یه همراه و رفیق و مرد مهربونی مثل امیرم ...