اولین تولد رفتن پسر طلا
دیشب اولین بار بود که با پسری دعوت شده بودیم تولد ...
تولد پسر دوستم که چهار ساله میشد ...
دوتایی آماده شدیم و حسابی به خودمون رسیدیم
با اون تجربه بدی که تو کشتی تفریحی کیش داشتیم همش میگفتم ممکنه پسری
از سر و صدا و آهنگ دوباره گریه شه
ولی اصلا اینجور نبود نی نی ناز من عاشق تولد شده بود و حتی با اینکه گشنش شده بود
دلش میخواست که فقط اطراف نگاه کنه و با شروع آهنگ پسر منم شروع کرد به قر دادن
تو دستم یه لحظه نگه داشته نمیشد ... همش مینشست بلند میشد و از اینور و
اونور میشد ...
میدید که یه عالمه بچه است دارن مرقصن فقط میخواست نگاشون کنه و مثل اونا جنب و جوش
داشته باشه ...
بعله پسرم از الان میخواد رقص رو یاد بگیره ...
همچین نی نی جیگری دارم من
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی