پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره
مامان نسیممامان نسیم، تا این لحظه: 34 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره
بابا امیربابا امیر، تا این لحظه: 35 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره
ایلیا طلای ماایلیا طلای ما، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

پسر طلای مامان و بابا

وجود تو ...

1394/7/21 12:06
نویسنده : مامان نسیم
275 بازدید
اشتراک گذاری

نمیدونم از کجا بنویسم نمیدونم از چی بنویسم ... و از کجا شروع کنم ...

میرم به اون روزی که قرار گذاشته بودیم با مامان باباییت بریم بیرون و از قضا همون روز هم من

تا ساعت 8 سرکار بودم ... اون شب یکشنه 5 مهر ماه بود که من بعد که از سرکار خلاص شدم و خواستم بیام

خونه ... اول مستقیم رفتم داروخونه و یه بی بی چک گرفتم ...

اون شب نمیدونم چطورم شده بود که دلم خیلی گرفته بود خیلی زیاد ...

اصلا همیشه پاییز همینطوره همیشه با اومدنش احساس بدی دارم همیشه دلم میگیره همیشه اشکام سرازیره

شاید چون عزیزترین کسم داداشم رو همین فصل ازم گرفت ...

اون شب تا رسیدم خونه و بی بی چک رو گذاشتم دیدم منفی و همونجا گذاشتمش ...

اصلا همین بهونه ای شد برام و اجازه دادم اشکام بی هوا پایین بریزه ...

زار زار گریه می کردم و امیرم فقط هاج و واج منو تو بغلش جا داده بود و کلی پیشش اروم گرفتم

اون شب وقتی آماده شدم و خواستیم بریم بیرون باز دستشویم گرفت تو دستشویی که رفتم

چشمم افتاد به بی بی چک وقتی دیدم یه خط دیگه روش افتاده باورم نمیشد و اونو گذاشتم به

حساب اینکه نیم ساعت ازش گذشته و اعتباری نیست روش ...

اون شب بیرون رفتن و پارک رفتنمون بهمون حسابی خوش گذشت

تا اینکه شنبه به امیرم گفتم که یک بی بی چک بگیره ...

بعله این یکی لبخند رو روی لبام اورد...

و حتی نمیدونستم چرا نگرانی هم همراش توی دلم لونه کرد ...

چهارشنبه 15 رفتم دکتر و اونجا اولین عکس نی نی م رو با سونوگرافی نشونم داد  نی نی  5 هفته ای من  ...

چقدر اون لحظه برام لذت بخش بود ...

چقدر دیدن همین عدس کوچولو و چقدر دیدن دو خط موازی روی یه وسیله که بیشتر شبیه یه اسباب

بازی برات لذت بخش بود ...

مامانی تو اومدی تو دلم ... وجودت رو حس میکنم ...

عزیزم محکم به دل مامانی بچسب تا این 9 ماه تموم شه و

بیای تو بغل مامانی عشقم

این از اولین عکسای تو نفس مامان

پسندها (7)

نظرات (0)