مامانی باید بره سرکار
از اول مهر شروع کردم به سرکار رفتن اصلا دلم نمیخواد که پسرم رو تنها بزارم اصلا دلم نمیخواد ساعات باهاش بودن رو از دست بدم دلم میخواد بیشتر و بیشتر نی نی طلام رو ببینم ولی مجبورم پسرم ... دلم میخواد یه آینده قشنگ برات بسازم یه آینده ای که مجبور نباشی به خاطرش سختی بکشی یا غصه بخوری خیلی بهم وابسته شدی صبحا که پیش مامان فهیمه ای حسابی بهونم رو میگیری سخته سخته حتی نوشتنش هم سخته ... اصلا نمیخوام در موردش چیزی بگم ... فقط نی نی جونم قول میدم که وقتایی رو که باهاتم حسابی جبران این نبودن هام برات بشه ... عاشقتم پسر مامان یکی یدونمی